اباله

لغت نامه دهخدا

اباله. [ اِب ْ با ل َ / اِ ل َ ] ( ع اِ ) گروه و گله ، از پرندگان و اسبان و شتران. || پی درپی آینده از آنان. || پشته هیمه. پشتواره کاه. دسته و بافه گیاه. بند کلان. پشتاره کلان : ضغث علی اباله ؛ سختی بر سختی. بلیتی بر بلیتی. قوز بالا قوز. خصبی بر خصبی. فراخی و ارزانی بر فراخی و ارزانی دیگر.نور علی نور. ج ، ابابیل. || سیاست. || زه چاه. || یاران و قبیله کسی.
اباله. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) بر بول کردن داشتن. کمیزانیدن. سرپا گرفتن.

فرهنگ فارسی

بر بول کردن داشتن سر پا گرفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ابجد فال ابجد فال لنورماند فال لنورماند فال کارت فال کارت