لغت نامه دهخدا
بوالعجب میناگری کز یک عمل
بست چندین خاصیت را بر زحل.مولوی. || کیمیاگر.( جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). اکسیرسازنده. صاحب اکسیر :
لطف تو خواهم که میناگر شود
این زمان این تنگ هیزم زر شود.مولوی.جمله پاکیها از آن دریا برند
قطره هایش یک بیک میناگرند.مولوی ( مثنوی چ نیکلسون دفتر پنجم ص 119 ).