لغت نامه دهخدا ولایت ستان. [ وَ / وِ ی َ س ِ ] ( نف مرکب ) ولایت ستاننده. کشورستان. کشورگشاینده. فتح کننده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).پادشاهی که ولایت ها تسخیر کند. ولایت گیر : گروهیش خوانند صاحب سریرولایت ستان بلکه آفاق گیر.نظامی.چو کیخسرو هفت کشور تویی ولایت ستان سکندر تویی.نظامی.|| ( اصطلاح تصوف ) هر یک از اولیأاﷲ. ولی خدا. کنایه از اولیأاﷲ است. ( برهان ).
فرهنگ فارسی (صفت ) ۱- پادشاهی که ولایتها را تسخیرکند ولایت گیر : (( گروهیش خوانند صاحب سریر ولایت ستان بلکه آقاق گیر. ) ) (نظامی ) ۲- هریک ازاولیائ الله ولی خدا.