پرسو

لغت نامه دهخدا

پرسو. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) پرنور. مقابل کم سو: چراغی پرسو. چشمی پرسو.

فرهنگ عمید

۱. پرنور، پرروشنایی.
۲. [مجاز] دارای قدرت بینایی زیاد.

فرهنگ فارسی

پرنور، پرروشنایی، مقابل کم سو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال راز فال راز فال عشقی فال عشقی فال سنجش فال سنجش