نفس کشتن

لغت نامه دهخدا

نفس کشتن. [ ن َ ک ُ ت َ ] ( مص مرکب ) با هوای نفس جنگیدن. هوای نفس را در خود کشتن :
فراق روی تو آن روز نفس کشتن بود
نظر به روی توامروز روح پروردن.سعدی.یار از برای نفس گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار.سعدی.

فرهنگ فارسی

(مصدر ) نفس خود را از پیروی هوی و هوس و تمایلات باز داشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم