منعش

لغت نامه دهخدا

منعش. [ م ُع ِ ] ( ع ص ) نشاطدهنده. برخیزاننده. افزاینده : فلان دارو منعش حرارت غریزی است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
منعش. [ م ُ ع َش ش ] ( ع ص ) پیراهن درپی پذیرفته.( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). پیراهن درپی زده. ( ناظم الاطباء ). پیراهن رقعه دوخته شده. ( از اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم