مرن

لغت نامه دهخدا

مرن.[ م َ ] ( ع مص ) چرب کردن سپل شتر را که سوده شده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). روغن بر پای شتر زدن از سودگی. ( تاج المصادر بیهقی ). || بر زمین زدن کسی را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || خوی گر گردانیدن و عادت دادن کسی را بر کاری. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
مرن. [ م َ ] ( ع اِ ) چرم نرم. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || پوستین. ( منتهی الارب ). فراء. ( از اقرب الموارد ). || جامه. ( منتهی الارب ). کسوة. || نوعی از جامه. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) گریختن از دشمن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نرم کردن پوست را. ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) یوم مرن ؛ روزی که دارای خلعت و لباس و کسوه باشد. ( از اقرب الموارد ). || یوم مرن ؛ روزی که در آن فرار از دشمن باشد. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) دهش. ( منتهی الارب ). عطاء. ( اقرب الموارد ). || کرانه و جانب.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || نام گیاهی است. ( منتهی الارب ). ج ، اَمران. ( اقرب الموارد ).
مرن. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) دو چوب بسته در تنه درخت که باغبان بر آن خواب کند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عصب و پی داخل دو بازوی شتر. ( از اقرب الموارد ).
مرن. [ م َ رِ ] ( ع ص ) دارای مرونت و نرمش. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) خوی. ( منتهی الارب ). خلق ؛ هم علی مرن واحد؛ اخلاق آنان یکسان است. ( از اقرب الموارد ). || حال. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): مازال ذلک مرنی ؛ حال من است. || عادت. ( اقرب الموارد ). || بانگ. ( منتهی الارب ). صخب. ( از اقرب الموارد ). || پیکار. ( منتهی الارب ). قتال. ( اقرب الموارد ).
مرن. [ م ُ رِن ن ] ( ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ارنان. رجوع به ارنان شود. مرغ فریاد کننده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مرغ فریاد کننده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال فنجان فال فنجان فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال امروز فال امروز