لغت نامه دهخدا
نرم نرمک ز پس پرده به چاکر نگرید
گفتی از میغ همی تیغ زند گوشه ماه.کسایی.هوا گفتی از نیزه چون بیشه گشت
خور از گرد اسبان پراندیشه گشت.فردوسی.اما قرار نمی یافتم و دلم گواهی می داد که گفتی کاری افتاده است. ( تاریخ بیهقی ).
- امثال :
گفتی به پالوده خوردن می رود ؛برای کسی که در رفتن شتاب زدگی دارد. نیز بسیار آرام و مطمئن : مادرش زره بر وی راست می کرد... و می گفت دندان افشار با این فاسقان ، چنان که گفتی اورا به پالوده خوردن می فرستد. ( تاریخ بیهقی ص 90 ).