کپک زدن

لغت نامه دهخدا

کپک زدن. [ ک َ پ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) کره برآوردن نان. کره گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). اکراج. تکریج. تکرج. ( منتهی الارب ذیل کرج ). کپره زدن. کلاش گرفتن. کپک گرفتن. اُور زدن. اور گرفتن. رجوع به کپره زدن شود.

فرهنگ فارسی

کره بر آوردن نان کپره زدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم