کتائب. [ ک َ ءِ ] ( ع اِ ) ج ِ کتیبه که به معنای لشکر است. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). ج ِ کتیبه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) : ثنا و ستاگوی او در بزم ، بذل مواهب و در رزم قرع کتائب. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 447 ). و با مراکب و کتائب و عساکر ومطائب به آهستگی حرکت می کردند. ( جهانگشای جوینی ). هم به کتائب کتب بر در ملک حاجبی هم به مواکب کرم در ره دین مقدمی. ( از ترجمه محاسن اصفهان حسین آوی ص 133 ). و رجوع به کتیبه شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع : کتیبه لشکر ها : [ معمور بحشمتش اقالیم منصور بدو لتش کتایب ] . ( انوری )