چهارشاخ

لغت نامه دهخدا

چهارشاخ. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مرکب ) ابزاری چوبی که دسته آن به دسته بیل و پارو ماند وبه یکسر آن چهار شاخه نوک تیز که اندکی خمیدگی دارند وصل شده است. و روی هم رفته به پنجه انسان و چنگال غذاخوری بی شباهت نیست و گاهی نیز ممکن است پنج شاخه و بیشتر داشته باشد. اما بهمین نام چهارشاخ خوانده میشود و برای به باد کشیدن خرمنهای کوفته بکار رود تا دانه از کاه جدا ماند. شنه. پنجه. رجوع به چهارشاخ شود. || نوعی از تعزیب. چارشاخ. در ترکیبات چهارشاخ ماندن و چهارشاخ نگه داشتن و چهارشاخ زدن آمده است. رجوع به این ترکیبات در ردیف خود شود.

فرهنگ معین

( ~. ) (اِمر. ) آلتی چوبی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن کوفته را بر باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود.

فرهنگ عمید

وسیله ای با دستۀ بلند و چنگال فلزی برای باد دادن خرمن کوبیده شده، غله بر افشان، انگشته، هسک، چک، چج، هید، افشون، بواشه.

فرهنگ فارسی

وسیله خرمن کوبی تادانه ازکاه جداگردد، بواشه
( اسم ) آلتی چوبی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن کوفته را بر باد میدهند تا کاه از دانه جدا شود انگشته غله برافشان افشون هسته .

ویکی واژه

آلتی چوبی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن کوفته را بر باد می‌دهند تا کاه از دانه جدا شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال اعداد فال اعداد فال امروز فال امروز