لغت نامه دهخدا هفت گردون. [ هََ گ َ ] ( اِ مرکب ) هفت آسمان. هفت چرخ. هفت فلک. هفت کحلی : جلالش برنگیرد هفت گردون سپاهش برنتابد هفت کشور.عنصری.بر سرش ناگهان شبیخون بردگرد بالای هفت گردون برد.نظامی.ما که جزوی ز هفت گردونیم با تو بیرون ز هفت بیرونیم.نظامی.چون بنالد زاربی شکر و گله افتد اندر هفت گردون غلغله.مولوی.