هفت گردون

لغت نامه دهخدا

هفت گردون. [ هََ گ َ ] ( اِ مرکب ) هفت آسمان. هفت چرخ. هفت فلک. هفت کحلی :
جلالش برنگیرد هفت گردون
سپاهش برنتابد هفت کشور.عنصری.بر سرش ناگهان شبیخون برد
گرد بالای هفت گردون برد.نظامی.ما که جزوی ز هفت گردونیم
با تو بیرون ز هفت بیرونیم.نظامی.چون بنالد زاربی شکر و گله
افتد اندر هفت گردون غلغله.مولوی.

فرهنگ فارسی

هفت آسمان
هفت آسمان هفت چرخ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم