نیم سوز

لغت نامه دهخدا

نیم سوز. ( ن مف مرکب ) نیم سوخته. ( آنندراج ). که نیم آن سوخته است. ( یادداشت مؤلف ). نیم سوزیده. که نیمی از آن باقی است و نیم دیگر سوخته و معدوم شده است :
اشک چون شمع نیم سوز فشاند
خفته تا وقت نیم روز بماند.نظامی.مینا چو نیمه شد نرساند شبم به صبح
تا صبحدم وفا نکند شمع نیم سوز.دانش ( از آنندراج ).|| هیمه و چوبی که قسمتی از آن در اجاق سوخته و تبدیل به زغال شده است.

فرهنگ عمید

۱. چوب یا هیزمی که تمام آن نسوخته باشد.
۲. [عامیانه، مجاز] لاغر و سیاه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم