قج

لغت نامه دهخدا

قج. [ ق ُ ] ( ترکی ، اِ ) قچ. قوچ. رجوع به قچ شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گوسفند نر شاخدار ۲ - بز کوهی یا سرقوچ . سابقا داشها و لوطیهای محل قوچ جنگلی را در خانه نگهداری می کردند . سر قوچ فلان بسلامت باشد . ( سرش سلامت باد . ) : وعده هستی غیر ار بقیامت باشد سر قوچ تو الهی بسلامت باشد . ( گل کشتی توبا ۳۸۵ )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم