لغت نامه دهخدا
قارلق. [ ل ُ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان قره پشلو بخش مرکزی شهرستان زنجان. در 57هزارگزی شمال باختری زنجان و 12 هزارگزی راه عمومی خلخال. موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. 175 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و زه آب رودخانه محلی و محصولات آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).
قارلق. [ ل ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان. در 12000گزی جنوب خاوری کنگاور و 3000گزی شمال شوسه نهاوند و در دامنه کوه واقع است. هوای آن سرد و معتدل است. 766 تن سکنه دارد.آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات آبی و دیمی و حبوبات و چغندر قند و پنبه و بادام و قلمستان و میوه جات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. در زمستان از ایل یارم طاقلو ترک زبان از ملایر گله های خود را به این آبادی و شورچه می آورند. از شورچه و شوسه نهاوند اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قارلق. [ ل ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان درجزین بخش رزن شهرستان همدان. در 44هزارگزی خاوررزن و 8هزارگزی شمال راه عمومی رزن به نوبران. موقعیت جغرافیائی آن کوهستانی و سردسیر است. 775 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و صیفی و حبوبات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. در تابستان اتومبیل میتوان برد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
قارلق. [ ل ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گرمخان بخش حومه شهرستان بجنورد. در 12هزارگزی شمال خاوری بجنورد سر راه شوسه عمومی بجنورد به قوچان و در جلگه واقع است. هوای آن معتدل میباشد. 78 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصولات آن غلات و بنشن و تریاک و میوه جات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).