فصیله

لغت نامه دهخدا

( فصیلة ) فصیلة. [ ف َ ل َ ] ( ع اِ ) مؤنث فصیل. ( اقرب الموارد ). رجوع به فصیل شود. || شتربچه ماده. || گروه و خویشان و نزدیکان مرد. ( منتهی الارب ). وگویند نزدیکترین پدرانش بدو. ( از اقرب الموارد ). دودمان. ( ترجمان علامه جرجانی ). || پاره ای از گوشت ران. || پاره ای از اعضای بدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || طبقه ای ازطبقات انساب عرب. ( از اقرب الموارد ). یکی از طبقات ششگانه عرب. ( سمعانی ). ج ، فصائل. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

منث فصیل . یا شتر بچه ماده

دانشنامه آزاد فارسی

فَصیلَه
(در لغت عربی به معنی بچه شتر ماده و پاره ای از گوشت ران و پاره ای از اعضای بدن) نهمین مرتبه از مراتب انساب عرب، کوچک تر از عشیره و بزرگ تر از رَهط، مختص گروه خویشاوندان و نزدیکان مرد. در نسب شناسی پیامبر اسلام (ص) عبد مناف را فصیله به حساب می آورند که از قُصَیَ کوچک تر و از بنی هاشم (رَهط) بزرگ تر است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ای چینگ فال ای چینگ فال چوب فال چوب فال تک نیت فال تک نیت