نیکی کنش

لغت نامه دهخدا

نیکی کنش. [ ک ُ ن ِ ] ( ص مرکب ) نیک رفتار. نیکوفعال. مقابل بدکنش :
چو نیکی کنش باشی و بردبار
نباشی به چشم خردمند خوار.فردوسی.بپرسیدش از راد و خردک منش
ز نیکی کنش مردم و بدکنش.فردوسی.

فرهنگ فارسی

نیک رفتار . نیکو فعال . مقابل بد کنش .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم