نیم زن

لغت نامه دهخدا

نیم زن. [ زَ ] ( ص مرکب ) از زن کمتر :
پرستنده را گفت کای نیم زن
نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن.فردوسی.مرد تمام آنکه نگفت و بکرد
و آنکه بگوید بکند نیمه مرد
آنکه نه گوید نه کند زن بود
نیم زن است آنکه بگفت و نکرد.شمس تبریزی.

فرهنگ فارسی

از زن کمتر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال فنجان فال فنجان فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت