نقش انداختن

لغت نامه دهخدا

نقش انداختن. [ ن َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) نقش افکندن. تصویر کردن. نشان و اثر بر چیزی گذاشتن :
به یار تا رسد این نامه سرشک آلود
چه نقش ها که به بال کبوتراندازد.طالب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نقش افکندن . تصویر کردن . نشان و اثر بر چیزی گذاشتن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم