نصیحت کن

لغت نامه دهخدا

نصیحت کن. [ ن َ ح َ ک ُ ] ( نف مرکب ) نصیحت گوی. اندرزگو. که پند دهد. که بخوبی و صلاح وصواب راهنمائی کند. ناصح خیرخواه مشفق :
اگر مراد نصیحت کنان من این است
که ترک دوست بگویم تصوری است محال.سعدی.هر که به گفتار نصیحت کنان
گوش ندارد بخورد گوشمال.سعدی.من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدائی بهلول.سعدی.

فرهنگ فارسی

نصیحت گوی . اندرز گو . که پند دهد . که بخوبی و صلاح و صواب راهنمائی کند . ناصر خیر خواه مشفق .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم