نزدیکی کردن

لغت نامه دهخدا

نزدیکی کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آرامش. مباضعه. بضاع. بضع. وقاع. مواقعه. مقاربت. جماع. مجامعت. مباشرت. آرامیدن با زن. آسودن با زن: بزرگان چون با زنی نزدیکی خواستندی کردن کمر زرین بر میان بستندی... و گفتندی... فرزند دلاور آید. ( نوروزنامه ).

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص ل. ) هم بستر شدن، جماع کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) آرمیده جماع کردن مقاربت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ابجد فال ابجد فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت