میرنده

لغت نامه دهخدا

میرنده. [ رَدَ / دِ ] ( نف ) نعت فاعلی از مردن. که بمیرد. ( یادداشت مؤلف ): مائت ؛ میرنده که به مردن نزدیک گشته. میت [ م َ ی ی ِ ]، مرده که هنوز نمرده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه بمیرد فانی : ازثری تا باوج چرخ اثیار همه میرنده اند دون و امیر. ( حدیقه ) جمع :میرندگان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم