مکدری

لغت نامه دهخدا

مکدری. [ م ُ ک َدْ دَ ] ( حامص ) مکدر بودن. تیرگی. تاری :
وز سر ناوک اجل صورت بخت خصم را
دیده چو میم کاتبان کور شد از مکدری.خاقانی.و رجوع به مکدر شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم