مقتصر

لغت نامه دهخدا

مقتصر. [ م ُ ت َ ص َ ] ( ع ص ) کوتاه. مختصر. مجمل. ( از ناظم الاطباء ).
مقتصر. [ م ُ ت َ ص ِ ] ( ع ص ) بسنده کننده و نگذرنده از چیزی. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). آنکه پسند می کند چیزی را و خشنود است از آن و نمی گذرد از آن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به اقتصار شود.
- مقتصر علی ازار ؛ خشنود است از ازار که می پوشاند برهنگی را. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بسنده کننده و نگذرنده از چیزی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال جذب فال جذب فال سنجش فال سنجش