مفرخ

لغت نامه دهخدا

مفرخ. [ م َ رَ ] ( ع اِ ) جای بیرون آوردن چوزه. ج ، مفارخ. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مفرخ. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) مرغ با چوزه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مفرخ. [ م ُ ف َرْ رِ ] ( ع ص ) مرغ با چوزه. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || تخم جوجه بیرون آمده. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

مرغ با چوزه یا تخم جوجه بیرون آمده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی استخاره کن استخاره کن