معم. [ م ُ ع َم م / م ُ ع ِم م ] ( ع ص ) آنکه برادران پدرش کثیر باشند یا مرد کریم الاعمام. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( اقرب الموارد ). کسی که اعمام و برادران پدرش بسیارباشند و آنکه عموهایش کریم باشند. ( ناظم الاطباء ). معم. [ م ِ ع َم م ] ( ع ص ) هو معم خیر؛ یعنی رای و عطای وی شامل است همه را و به رای و عطای خویش فرا گرفت همه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجل معم ؛ مرد خَیِّر که خیر و عقلش همه را فراگیرد. ( از اقرب الموارد ).