معجری

لغت نامه دهخدا

معجری. [ م ِ ج َ ] ( حامص ) معجر بودن. خاصیت معجر داشتن. همچون معجر بودن که سر برهنه را پوشاند :
عیسی خرد را کند تابش ماه دایگی
مریم عور را کند برگ درخت معجری.خاقانی.و رجوع به معجر شود.

فرهنگ فارسی

معجر بودن خاصیت معجر داشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل