لغت نامه دهخدا مضطری. [ م ُ طَ / م ُ طَرْ ری ] ( حامص ) درماندگی و بیچارگی : دست رباب و سر یکی بسته به ده رسن گلوزیر خزینه شکم کاسه سر ز مضطری.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 427 ).و رجوع به مضطر شود.