مصافی

لغت نامه دهخدا

مصافی. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مِصفی ̍. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مصفی شود. || ج ِ مِصفاة. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( دهار ). ج ِ مصفاة به معنی پالونه. ( آنندراج ). رجوع به مصفاة شود.
مصافی. [ م ُ ] ( ع ص ) دوست خالص.( ناظم الاطباء ). یکدل. ( یادداشت مؤلف ) :
اوصاف مصافیان چوگردد صافی
بینند به دل هر آنچ بینند به چشم.؟ ( از سندبادنامه ).|| معشوق. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دوست خالص یکدل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال لنورماند فال لنورماند فال فنجان فال فنجان فال تاروت فال تاروت