مصافگاه

لغت نامه دهخدا

مصافگاه. [ م َ ] ( اِ مرکب ) معرکه گاه. ( آنندراج ). میدان نبرد. میدان کارزار. میدان جنگ. آوردگاه. ناوردگاه :
مخالفان تو را در مصافگاه اجل
همیشه هست به شمشیر مرگ ضرب رقاب.امیرمعزی.آمد به مصافگاه اول
دشمن شده کور بلکه احول.نظامی.

فرهنگ فارسی

معرکه گاه میدان نبرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم