مسجدی

لغت نامه دهخدا

مسجدی. [ م َ ج ِ] ( ص نسبی ) منسوب به مسجد. مربوط به مسجد. رجوع به مسجد شود. || عابد. زاهد. متعبد. پارسا. آنکه اعتکاف مساجد یا نماز به جماعت کند :
گفتم همی چه گوئی ای حیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی.عسجدی.مسجدیی بسته آفات شد
معتکف کوی خرابات شد.نظامی.

فرهنگ فارسی

مربوط به مسجد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم