مرغوبی

لغت نامه دهخدا

مرغوبی. [ م َ ] ( حامص ) حالت و کیفیت مرغوب. مرغوب بودن. پسندشدگی و شایستگی و مقبولی. همه کس پسندی. خوبی و اعلائی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مرغوب شود.

فرهنگ فارسی

مرغوب بودن پسندیده بودن مرغوبیت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم