لغت نامه دهخدا
محورة. [ م ُ ح َوْ وَ رَ ] ( ع ص ) تأنیث محور. جفنة محورة؛ کاسه سپید کرده شده به کوهان و پیه. ( آنندراج ).
محورة. [ ] ( اِخ ) جایی است در بلاد مراد. ( معجم البلدان ).
محوره. [ م َح ْ وَ رَ / رِ ] ( اِ ) صندوقچه خرد از چرم سطبر و بلغار. مجری از چرم برای خرد و ریز زنان ( شاید مصحف محبره به معنی دوات و سیاهی دان ) باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).