مجور

لغت نامه دهخدا

مجور. [ م ُ ج َوْ وَ ] ( ع ص ) بنای سرنگون و منهدم شده و با زمین برابر شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
یوم بیوم الحفض المجور ؛ این مثل را در شماتت به کسی گویند که نکبتی به وی رسیده باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
مجور. [ م ُ ج َوْ وِ ] ( ع ص ) بر زمین افکننده کسی را. و رجوع به تجویر شود. || نسبت دهنده به جور. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کسی که بنایی را با زمین برابر می کند و کسی که منهدم می کند و می اندازد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

بر زمین افکننده کسی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال تاروت فال تاروت فال کارت فال کارت