گلدوز

لغت نامه دهخدا

گلدوز. [ گ ُ ] ( ن مف مرکب ) چیزی که در آن نقش گلها دوخته باشند. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) :
در برد نظربازی ما نقش نیاید
دست دگران بهله گلدوز ز ما برد.میرزا معز فطرت ( از آنندراج ).مرید مرشد ما جبه گلدوز میخواهد
خر عیسی است این رنگین بیالایید پالانش.عرفی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۲ - آنچه که بر آن نقش گلها دوخته باشند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم