گشاده روی. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه حجاب ندارد. آنکه رو نبندد. || بشاش.خندان. شادان. طلق الوجه. ( منتهی الارب ) : رسیدند بهرام و خسرو بهم گشاده یکی روی و دیگر دژم.فردوسی. || بشاش. خندان. شادان : گشاده روی باید بود یکچند که پای و سر نیاید هر دو در بند.نظامی.گشاده روی کنی همچو گل وداع مرا شکسته دل نکنی پیش عندلیبانم.صائب.رجوع به گشاده رو شود.
فرهنگ فارسی
۱ - آنکه چهره اش باز باشد بی حجاب مقابل رو بسته . ۲ - زیبا جمیل . آنکه حجاب ندارد