کژ گویی

لغت نامه دهخدا

کژگویی. [ ک َ ] ( حامص مرکب ) عمل کژگوی. کج گویی. دروغزنی. دروغگویی. مقابل راست گویی :
ز کژگویی سخن را قدر کم گشت
کسی کو راستگو شد محتشم گشت.نظامی.

فرهنگ فارسی

عمل کژ گویی . دروغزنی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم