پس کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بعقب گذاردن. طی کردن. پیمودن : راهی دراز و دورز پس کردم ای ملک تا من بکام دل برسیدم بدین مکان.فرخی. || کنار زدن. یکسو کردن. - پس کردن برگها و خاشاک را از روی آب و غیره . - پس کردن لحاف از رو. - پس کردن مردم را برای پیش رفتن .
فرهنگ فارسی
( مصدر )۱- پیمودن طی کردن بعقب گذاردن. ۲- کنار زدن یکسو کردن .