پادام

لغت نامه دهخدا

پادام. ( اِ مرکب ) حلقه ای موئین که از موی دم اسب سازند و بر راه جانوران پرنده گذارند. دام. پایدام :
دل خلایق از آنست صید آب روان
که باد بر زبر آب می نهد پادام.نزاری.|| پرنده ای که نزدیک دام بندند تا پرندگان دیگر به هوای او آیند و در دام افتند. ملواح. خرخشه. خروهه. خرخسه. ( برهان ).

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - دامی که از موی دم اسب برای گرفتن پرندگان درست می کنند. ۲ - پرنده ای که نزدیک دام می بندند تا پرندگان دیگر به هوای او در دام بیفتند. ۳ - حیله ، نیرنگ .

فرهنگ عمید

= پای دام

ویکی واژه

دامی که از موی دم اسب برای گرفتن پرندگان درست می‌کنند.
پرنده‌ای که نزدیک دام می‌بندند تا پرندگان دیگر به هوای او در دام بیفتند.
حیله، نیرنگ.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم