وقیع

لغت نامه دهخدا

وقیع. [ وَ ] ( ع ص ) کارد و شمشیر تیزکرده به سنگ فسان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ): سکین وقیع؛ کاردی تیز. ( مهذب الاسماء ). || سوهان و سم تنک و تیز شده از سنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بلند و رفیع ( مأخوذ از وقع که به معنی جای بلند و سر کوه است ). ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || جای سخت که آب در آن نفوذ نکند. ج ، وُقُع. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

کارد و شمشیر تیز کرده بسنگ فسان سکین وقیع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ استخاره کن استخاره کن