وقم

لغت نامه دهخدا

وقم. [ وَ ] ( ع مص ) خورده شدن گیاه زمین یا سپرده شدن. || فرونشاندن جوشش دیگ را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || چیره شدن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ستم کردن. ( منتهی الارب ). || خوارکردن و شکستن و بازداشتن کسی را از حاجت و به زشتی بازگردانیدن و سخت اندوهناک ساختن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عنان کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عنان کشیدن تا بایستد. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

خورده شدن گیاه زمین یا سپرده شدن فرو نشاندن جوشش دیگ را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال جذب فال جذب فال کارت فال کارت فال میلادی فال میلادی