نیک محضر. [ م َ ض َ ] ( ص مرکب ) کسی که نیک حضور باشد. ( غیاث اللغات ). کسی که خوشروی باشد و دارای محضر خوش بود. ( ناظم الاطباء ). خوش معاشرت. ( فرهنگ فارسی معین ). || مهربان. خوش رفتار. نیک سیرت. خوش برخورد : ملک زوزن را خواجه ای بود کریم النفس نیک محضر. ( گلستان ). در همه حال نیک محضر باش تا همه وقت محترم باشی.سعدی.دو کس چه کنند ازپی خاص و عام یکی نیک محضر دگر زشت نام.سعدی.نهد مهر مهر تو برسینه او قضا هرکه را نیک محضر برآرد.ظهوری ( از آنندراج ).|| آنکه در غیبت و در حضور مردمان را به نیکی یاد کند. ( آنندراج ).
فرهنگ عمید
۱. خوش رو، خوش برخورد. ۲. خوش صحبت.
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه معاشرتش برای دیگران مطبوع و سفید باشد : نیکو محضر خوش معاشرت . نیکومحضر، خوشرو، وش برخورد، خوش صحبت