نان دادن

لغت نامه دهخدا

نان دادن. [دَ ] ( مص مرکب ) روزی دادن. رزق رساندن. با بذل و بخشش معاش اطرافیان و زیردستان را تأمین کردن. روزی رساندن. موجبات معیشت دیگران فراهم کردن :
به فضل و خوی پسندیده جست باید نام
دگر به دادن نان و به بذل کردن زر.فرخی.و امیرک بیهقی را با خود برد و نان داد. ( تاریخ بیهقی ).
آنکه او از آسمان باران دهد
هم تواند کو به رحمت نان دهد.مولوی.مخور هول ابلیس تا جان دهد
همان کس که دندان دهد نان دهد.سعدی ( بوستان چ یوسفی ص 149 ).بنا کرد و نان داد و لشکر نواخت
شب از بهر درویش شبخانه ساخت.سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بخشیدن نان عطاکردن نان . ۲ - روزی رساندن رزق دادن : اوراببهانه نان دادن درخانه کشتندزن بترسید وبگریخت.
روزی دادن . رزق رساندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم