نامده

لغت نامه دهخدا

نامده. [ م َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) نیامده. ناآمده. || به وقوع ناپیوسته. واقعنشده :
یکی حال از گذشته دی دگر از نامده فردا
همی گویند پنداری که وخشورند یا کندا.دقیقی.از رفته و نامده چه گویم
چون حاصل عمرم این زمان است.عطار.- امثال :
اجل نامده قوی زره است .سنائی.

فرهنگ فارسی

نیامده . نا آمده . یا واقع نشده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم