میدان دار

لغت نامه دهخدا

میداندار. [ م َ / م ِ ] ( نف مرکب ) میدان دارنده.آنکه استیلا بر میدان دارد. کنایه از سوار و مرد جنگ آزموده و دلیر که یکه تاز میدان باشد. || در زورخانه ، پهلوان پیش کسوت یا زورمندتر و هنرمندتر که حرکات کشتی گیران به اشاره او و به تبع او باشد.

فرهنگ عمید

کسی که یک تنه در میدان تاخت وتاز کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال زندگی فال زندگی