مقفل

لغت نامه دهخدا

مقفل. [ م ُ ق َف ْ ف َ] ( ع ص ) بسته شده و قفل شده. ( ناظم الاطباء ). قفل کرده.قفل زده و قفل نهاده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مقفل. [ م ُ ف َ ] ( ع ص ) قفل شده و بسته شده. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). در قفل کرده. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || مقفل الیدین ؛ بخیل. ( منتهی الارب ).بخیل و زفت ناکس. ( ناظم الاطباء ). مرد لئیم یا آن که از دست او هرگز خیری برنیاید. ( از اقرب الموارد ).
مقفل. [ م ُ ق َف ْ ف ِ ] ( ع ص ) جلد مقفل ؛ پوست خشک شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تقفیل شود.
مقفل. [ م ِ ف َ ] ( ع ص ) درخت خرمایی که هرچه بار دارد فرو ریزد. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

قفل شده، بسته شده.

فرهنگ فارسی

قفل شده، بسته شده
( اسم ) ۱ - قفل شده . ۲ - بسته شده .
درخت خرمایی که هر چه بار دارد فرو ریزد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال جذب فال جذب فال فرشتگان فال فرشتگان استخاره کن استخاره کن