متلازم

لغت نامه دهخدا

متلازم. [ م ُ ت َ زِ ] ( ع ص ) همراه. وابسته : چنانکه ممدوح به شعر نیک شاعر معروف شود شاعر به صله گران پادشاه معروف شود که این دو معنی متلازمان اند. ( چهارمقاله عروضی ص 75 ).
- قضایای متلازم ؛ هر دو قضیه از شرطیات که در کم متفق اند و در کیف مختلف و در مقدم مشترک و در تانی متناقض ، متلازم باشند. ( اساس الاقتباس ص 118 ).

فرهنگ معین

(مُ تَ زِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) همراه باشنده . ۲ - (ص . ) همراه . ج . متلازمین . ۳ - وابسته .

فرهنگ عمید

همراه، وابسته.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) همراه باشنده . ۲ - ( صفت ) همراه جمع : متلازمین .

ویکی واژه

همراه باشنده.
همراه.
متلازمین.
وابسته.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع استخاره کن استخاره کن فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ