مایه کردن

لغت نامه دهخدا

مایه کردن. [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مایه ساختن. سرمایه ساختن. فراهم آوردن سرمایه :
خرد بر دل خویش پیرایه کرد
به رنج تن از مردمی مایه کرد.فردوسی.زخورشیدمر روز را مایه کرد
شب قیرگون خاک را سایه کرد.اسدی.سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد
تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر.سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

مایه ساختن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال درخت فال درخت فال چای فال چای فال مکعب فال مکعب