مایه کردن. [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مایه ساختن. سرمایه ساختن. فراهم آوردن سرمایه : خرد بر دل خویش پیرایه کرد به رنج تن از مردمی مایه کرد.فردوسی.زخورشیدمر روز را مایه کرد شب قیرگون خاک را سایه کرد.اسدی.سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر.سوزنی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).