قصا

لغت نامه دهخدا

قصا. [ ق َ ] ( ع اِ ) پیشگاه فراخ سرای. ( منتهی الارب ). فناء الدار. ( اقرب الموارد ). || نسب دور و بعید. || کرانه و ناحیه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). ناحیت. ( مهذب الاسماء ). || بریدگی اندک در گوش شتر و گوسفند. || ( اِمص ) دوری. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). گویند: حطنی القصا؛ ای تباعد عنی. ( اقرب الموارد ).
قصا. [ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) گویا جمع اقصی است ، چون صُفَر ج ِ اصفر و اُخَر ج ِ آخر. ( معجم البلدان ).
قصا. [ ق ُ ] ( اِخ ) نام پشته ای است در یمن. ( معجم البلدان ).
( قصاً ) قصاً. [ ق َ صَن ْ ] ( ع مص ) دورگردیدن. || کرانه گزیدن. قصو. قصاء. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به قصاء و قصو شود.

فرهنگ فارسی

دور گردیدن یا کرانه گزیدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال تاروت فال تاروت فال سنجش فال سنجش فال امروز فال امروز