فق

لغت نامه دهخدا

فق. [ ف َ ] ( اِ ) در تداول مردم گیلان به درخت اولس گفته میشود. ( فرهنگ فارسی معین ).
فق. [ ] ( اِ ) کارگاه. ( از فرهنگ اسدی ).
فق. [ ف َق ق ] ( ع مص ) گشادن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || گشادن شکوفه نر و ماده خرما برای آمیزش. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) فق .
گشادن چیزی را . یا گشادن شکوفه نر و ماده خرما برای آمیزش .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم